خلاصه
خب میرسیم سر اصل مطلب یه خلاصه از اتفاقایی که این مدت که نبودیم بگم.
دختر من حسابی برای خودش خانومی شده کلی حرفایی جدید یاد گرفته خیلی هم بلبل زبونه
راستی پسر عموی دخملیم به دنیا اومده و الان 5 ماهشه و اسمشم حماد گذاشتن که دخترم خیلی خوشگل میتونه بگه حماد.
کلا دختر مهربون و آرومیه و صد البته عاشق کتااااااااااااااااااااااااااااااااااااب و همش دستش یه کتابه و میاره میده به من یا باباییش تا براش بخونیم و بعضی شعرا رو حفظ کرده.
مثلا همین الان با یه کتاب جلوم وایستاده تا براش بخونم ولی شبکه پویا به دادم رسید
کلمه هایی که ریحانه میگه:
آب
بابا _ بابایی جان _ حمید جون
مامان _ مامانی _ مامانی جان
باباجون = بابابزرگ
مامان جون = مامان بزرگ
دابی _ داب دابی _ دابی جووون = دایی
تلفنو برمیداره میگه : الو ، سلام ،عوبی (خوبی) ، بچی ها عوبن ( بچه ها خوبن ) ، نمنون ( ممنون ) ، سمامتی (سلامتی) ، مرسی، اودابظ (خداحافظ)
تا 10 یاد گرفته بشماره
شعر اتل متل و توپ قلقلی و توپولویم وخرگوش و تاب بازی وچند تا دیگه رو میخونه .