بدون عنوان
دخمل خوشگل من این یه هفته ای که شمال بودیم معمولا بیرون بودیم یا خونه ی فامیلای بابایی یا فامیلای مامانی و کلی همه از دیدنت ذوق میکردن ، اخه شما خیلی شیرینی کلی هم کادو جمع کردی عزیزم یه شب رفتیم خونه ی مامان بزرگ مامانی و همه ی فامیل بخاطر شما جمع شدن و کلی بهمون خوش گذشت. یه شبم با عمو حامد و وحید و زن عمو و بابا جووون و خاله های بابایی رفتیم دریا خیلی خوش گذشت فقط بدیش یه چیز بود اونم وقتی بود که همه رفتن لب آب نشستن دسته جمعی ولی منو دخملم نتونستیم بریم اخه دخمل خیلی کوچولو ههههه ترسیدم سرما بخوریم برای همین ما عقب وایستادیم ایراد نداره ایشالا سری بعد که رفتیم شما برای خودت خانووومی شدی و میریم جلوتر عشش...
نویسنده :
Sara
15:28